کتاب بخت پریشان

اثر جان گرین از انتشارات هیرمند - مترجم: مریم فرادی-ادبیات نوجوان

«کتاب‌هایی که درباره‌ی سرطان نوشته شده‌اند احمقانه‌اند.» نظر هازلِ شانزده ساله چنین است. هازل خودش مبتلا به سرطان است. فصل آخر داستان زندگی او بر پایه‌ی بیماری‌اش نوشته شده است. با این حال، اصلاً دوست ندارد دیگران به او ترحم کنند و از شرکت در جلسات گروه‌های خودیاری بیزار است، تا این که در یکی از همین جلسات با گوسِ باهوش، جذاب و دوست‌داشتنی آشنا می‌شود و بدین ترتیب داستان زندگی او از نو نوشته می‌شود. گوس با بیماری‌اش مقابله و بر آن غلبه کرده است. هازل و گوس درباره‌ی کتاب‌های مختلف با هم بحث می‌کنند، موسیقی گوش می‌دهند، فیلم تماشا می‌کنند و عاشق هم می‌شوند ـ هرچند که جوان و ناپخته‌اند. گوس بزرگترین آرزوی هازل را برآورده می‌کند: این دو با هم به آمستردام سفر می‌کنند تا با پیتر وان هوتن، نویسنده‌ی کتاب مورد علاقه‎‌ی هازل، دیدار کنند، کتابی عمیق، پر از احساس و مملو از افکار نوجوان‌ها درباره‌ی بیماری، عشق و مرگ.


خرید کتاب بخت پریشان
جستجوی کتاب بخت پریشان در گودریدز

معرفی کتاب بخت پریشان از نگاه کاربران
این یکی از آن دسته از کتابهایی است که شما خواندید و بدون داشتن توانایی برای بیان دلیل، دوست دارید. من این کتاب را در ماه ژوئیه \u0026 amp؛ من سعی کردم از آن به بعد یک بررسی در مورد آن بنویسم. و این چیزی است که من نمیتوانم این کار را انجام دهم. چگونه می توانم با کلمات توضیح دهم که این کتاب من را احساس می کند؟ می توانم بگویم که خواندن آن را مانند یک شیب در اقیانوس در یک روز گرم مانند یک آغوش توسط فردی که دوست دارید مانند خوردن شکر یا مانند خورشید گرم شدن صورت خود در حالی که شما بر روی تخت از چمن مرطوب دروغ می گویید. می توانم بگویم که خواندن این کتاب به شما احساس می کند که شما در اطراف یک کتابفروشی کوچک سرگردان هستید، مثل اینکه دوباره دوست خود را ملاقات می کنید که برای سال ها ملاقات نکرده اید، مانند اینکه در خیابان های آمستردام قدم زدن را دنبال می کنید، از درختان و یا پیاده روی در خیابان های لندن در حالی که باران می آید. من می توانم بگویم که این کتاب باعث می شود شما احساس می کنید همانطور که احساس می کنید زمانی که شما آن نامه را باز کنید و پاسخ در واقع بله است. یا می توانم بگویم که این کتاب باعث می شود شما مانند کسی که شما را در معده و یا راه شما احساس می کنید هنگامی که شما مطلع هستید که این فرد که همیشه در کنار شما بود، دیگر وجود ندارد. آیا تا به حال در زمان نگاه کرده اید و متوجه می شوید چقدر چیزهایی را از دست داده اید؟ این کتاب همچنین باعث می شود که شما آن را احساس کنید. اما پس از آن دوباره حتی اگر همه این چیزها را بگویم کافی خواهد بود؟ نه. عادت ندارد.از آنجا که هر کسی که این کتاب را بخواند در واقع خواندن کتاب دیگری است. هیچ کس نمی تواند این کتاب را بخواند و بگوید که همین کتاب را می خوانیم. از آنجا که آنچه شما احساس می کنید واقعا بستگی به آنچه شما زندگی می کنید بستگی دارد. کتاب هایی که می تواند شما را احساس کند بسیار نادر است. اجازه دهید تنها کتاب هایی که توانایی احساسات شما را احساس می کنند ... به شما آرزومندم. شما را در عشق فرو میبرم ...

مشاهده لینک اصلی
پدربزرگ بزرگ من، یک ایتالیایی جالب، برای گفتن مورد علاقه ی او از او خواسته بود: @ چطور فردا می روید؟ @ او با احساس واقعی و کنجکاوی از او خواسته بود تا منتظر جواب شما باشه، صندلی معمولی، سگ بزرگ سگ من سم در پاهای لغزنده خود پیچ ​​خورده است. در آن زمان، من هرگز آن را فهمیدم. من برای دست کشیدن از مادران خود استفاده کردم و می گویم،Mum - چگونه می توانم بدانید که فردا چه خواهد بود؟ مادر من چند ماه پیش به من یادآوری کرد و به من گفت: \"او در حال گفتن به ما بود به خودی خود، که فردا وجود دارد. اگرچه اکنون و لحظه ای که در آن قرار گرفته است، این لحظه حرکت می کند و فردا آن را می بینیم و در آن زندگی می کنیم. @ اکنون که بزرگتر شده ام، این ایده را تلخ و شیرین می بینم و آن را با این سخن عجیب و غریب می بینم احساس می کنم که آن را به ارمغان می آورد، که من سخت ترین تلاش خود را برای بررسی نقص در ستاره های ما با عدالت. من تصمیم به شروع این کتاب امروز، آوردن آن را با من به عنوان من در پشت ماشین familys من clambered - تلاش برای تمرکز بر داستان در میان صدای هری و سطل او پر از دایناسورها، که خواهر کوچکترم را تماشا میکردم. بلافاصله، من با شخصیت اصلی هازل آشنا شدم - تجزیه و تحلیل وحشیانه و صادقانه او، وضعیت او، جهان و دیگران را در مقایسه با دیدگاه جعلی و تولید جمعی از جهان، که ما اغلب از طریق رسانه ها تغذیه می کنیم، فرو برد. آسان خواهد بود تا این بررسی را با هیزل، جنگنده سرطانی ... یا هازل، یک دختر مبارزه با سرطان شروع کنم ... احتمالا من زمان و تلاش زیادی را صرفه جویی میکنم - من نباید آن را تجزیه و تحلیل کنم عمیق. اما این جایی است که این نوع توصیف درست اشتباه است. از آنجا که هازل بسیار بیشتر از یک دختر مبتلا به سرطان است. یکی از برجسته ترین ویژگی های او این است که او به سادگی یک دختر است. طبیعی. مطمئنا، او دارای سرطان است، اما این چیزی نیست که او را کمتر از یک فرد ایجاد کند و یا فردی را که او است را ایجاد کند. من به خصوص دوست داشتم چگونه هیزل به افسردگی به عنوان یک اثر جانبی سرطان و سرطان به عنوان یک اثر جانبی از مرگ من اشاره کرد. من می دانم که من احتمالا شما را از دست می دهم، اما فقط می خواستم واضح باشم: او Superwoman نیست. او نتوانسته است با سرطان مبارزه کند. او جنگنده سرطانی معمولی نیکلاس اسپارکس نیست. او یک دختر با یک داستان است - خام، دردناک، اما با فلاش نور خورشید و شامپانی شامپانزه، داستان دختر که با پسر ملاقات کرد و تصمیم گرفت به خواندن کتاب، دوست داشتنی و دوست داشتنی در عوض. من تازه خوانده بود که هازل آگوستوس برای اولین بار ملاقات کرد وقتی که ماشین ما در موزه استرالیا کشیده شد. اینجا در موزه ای بود که ژنرال جان گرین واقعا برای من زندگی می کرد. من در یکی از این اتاق های کشف بودم، و من در کنار ردیف ها و ردیف یقه های چوبی، همه با برچسب های تمیز و مرتب یافتم. به دنبال نزدیک تر، من کلمات پروانه ها، عنکبوت ها، پروانه ها و غیره را خوانده ام. یک پروانه گل، ابتدا یکی از پروانه ها را باز کرد و به مجموعه ای از پروانه های زیبا رنگ زد که در ردیف های شسته شده قرار داشتند. چند بچه کوچک را دیدم که در یکی از تابلوهای پروانه ها گول زده بود ... و کمی احساس بیمار شد. من نمی توانم آن را توضیح دهم. آن را به عنوان اگر من نمی توانست کاملا بر این باور بود که این بود. من در یک پروانه به طور خاص خیره شدم - یکی با بال های فیروزه ای، با الگوهای دیدنی ظریف که نشانه هایی از هر بال را نشان می دهد. و فکر کردم این واقعا این است؟ چنین موجود زیبایی زندگی خود را کوتاه کرده است، به سادگی برای همیشه در یک پین به دام افتاده، در قرعه کشی در یک موزه گرد و خاک؟ و مردمGees فکر می کنم، این پروانه بسیار زیبا است! اوه، بالهایش را نگاه کن! @ هیچ کس نخواهد فهمید،Maybe این پروانه چیزهایی بهتر از این داشت که فقط نشسته و به نظر برسد @ چون در این زندگی اغلب زیباترین چیزها دیده می شود. ما آنها را نادیده می گیریم ما آنها را نادیده می گیریم. ما آنها را رد می کنیم. این بدان معنا نیست که من از موزه ها و یا نمایشگاه های حشرات متنفرم! این به سادگی کشیدن یک مقایسه بین نمایشگر و گسل در ستاره های ما بود. قلب هازل (در معنای نه چندان معنایی) کاملا شبیه پروانه هایی است که امروز من را دیدم. او اجازه نمی دهد که زندگی کند، به صورت رایگان - به خود به عنوان نارنجک اشاره می کند، زیرا او می پذیرد که وقتی او می میرد، احتمالا به اطرافیانش آسیب می رساند و به او نزدیک می شود. Shes نیز محتاطانه اجازه می دهد آگوستوس با او و او را دوست دارم. یکی از شیرین ترین احساسات گوز به او می گوید: \"اوه، من ذهنم را نداشتم، هیزل گریس. این یک امتیاز است که قلب من را از بین ببرد. @ زندگی برای زنده ماندن است. ریه ها به معنای تنفس هستند. چشم ها به معنای دیدن هستند. و قلب نیز استفاده می شود. عشق به معنای بیان است و گاهی اوقات دردناک است. گاهی اوقات زمانی که از شما به سرقت رفته است، شما نفس نفس نزنید و از بین می رود - اما همیشه ارزشش را دارد. پیام آگوستوس همیشه برای هیزل روشن است - که همه چیز ارزشش را دارد و شما مجبور نیستید کارهای فوق العاده ای انجام دهید که فوق العاده و زیبا باشد. حتی اگر شما تاثیری از جهان نداشته باشید، هنوز می توانید یک شخص فوق العاده ای باشید و می توانید به سادگی آن را یاد بگیرید. این یک داستان سرطان نیست. این یک عاشقانه خوش طعم در مورد دو بچه که در عشق فرو می روند نیست و باید برای مقابله با تراژدی که سرطان است مقابله کند. نه، تو ...

مشاهده لینک اصلی
نمره نهایی: 6/5 ستاره â € œOh، من نمی خواهم ذهن، هیزل گریس. این یک امتیاز خواهد بود که قلب من را از بین ببرد. من فکر می کنم اشتباه کرده ام که این مطلب را به زودی بخوانم و به خانه گرگ ها بگویم. هر دو کتاب هایی سرسره احساسی که من در نهایت شکسته و تمام شب هق هق بود .... اما هر دوی آنها epically رمان زیبا و قوی که من به شدت به همه توصیه می شود. داستان بسیار غم انگیز است، به عنوان یک خواننده ، شما خودتان را آماده می کنید - زیرا پیش از آن می دانید که شخصیت اصلی این داستان - هازل - به علت سرطان در حال مرگ است. و در عین حال، در قفسه سینه شما به سختی به شما حمله می کند تا زمانی که یک اشک از بین برود. دیدار با قهرمان ما Hazel Grace: و کسی که حتی قلب من را برداشت - آگوستوس: عشق آنها ستاره دار است. عشق آنها زیبا است. عشق آنها غم انگیز است. آنها محکوم شده اند، اما یکدیگر را با همه دلشان دوست دارند. بنابراین، وقتی من را لمس کرد، آن را تسریع کردم. با او بود که به او آسیب برساند. و این چیزی است که من احساس کردم آن را برای من در نظر گرفتم: احساس می کردم انگار یک خشونت علیه او مرتکب شده بودم، چون من بودم. من فقط کلمات بیشتری برای بیان اینکه این کتاب به من خم شده است، ندارم. من نمی توانم در مورد آن فکر کنم یا فکر می کنم در مورد شخصیت ها. من هازل، آگوستوس و اسحاق (نگران نباشید، او یک رقابت عشق نیست، فقط دوست خود)، مبارزات خود را، امیدها رؤیاهای آنها را دوست داشتم. هرچند که ناامید نباشید، این کتاب لحظات جالب نیز دارد! یکی از محبوب ترین من تماشای فیلم 300 است که فیلم مورد علاقه من در تمام دوران است و من نمی توانم به خنده در نظرات خود کمک کنم! من فکر می کنم هرگز این کتاب را دوست نداشتم و منم آن ... این کتاب این است که فقط فوق العاده است که من حتی نمی تونم نوشتن یک بررسی مناسب ... همه از آثار هنری از TFIOS (کلیک بر روی آنها منجر به صفحه طراحان) متعلق به palnk که یک هنرمند بسیار جذاب است و چه کسی چنین ساخته شده آثار هنری زیبا از TFIOS (و همچنین استفاده با اجازه، از شما سپاسگزارم palnk!) â ™ ¥ .____________________________________________ الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف الف ____________________________________________ نظر (ها) مربوط به این کتاب: A-کاغذ شهرها، به دنبال برای آلاسکا â-گسل در ستاره ما این بررسی را می توان در وبلاگ من پیدا شده است: infinity-of-time.blogspot.com همچنین به عنوان شناخته شده ...

مشاهده لینک اصلی
این کتاب شگفت انگیز و وحشتناک و دلهره آور و خنده دار بود. همه چیز در یک زمان بود، و آن را خیلی بیشتر زیبا و دشوار برای خواندن است. شگفت انگیز به دلیل سبک نوشتن، عمق شخصیت ها، زمینه های زمینه ای و احساسات که آنها تحریک می کنند. جان سبز هرگز نتوانست داستان های فوق العاده ای را بنویسد. او نمی کشد سختی واقعیت و هنوز کتاب هنوز هم امیدوار است. به خاطر واقعیت این داستان وحشتناک است. من تجارب شخصی زیادی با سرطان سرطان در خانواده و دوستانم داشته ام. جان سبز طبیعت وحشتناک و تحقیر آمیز سرطانی را توصیف می کند. او به زیبایی نشان می دهد که قربانیان سرطانی قوی و شجاع هستند، در نهایت آن را تضعیف می کند؛ مردم را از لحاظ جسمی و ذهنی بی نظیر نگه می دارد. آنها ضعیف هستند، در حالی که بیشتر به شدت می خواهند مستقل و قوی باشند. من متوجه شدم که این کتاب دشوار است بخاطر حقیقت که آن برگزار شد و خاطراتی که آن را به ارمغان آورده است بخاطر بخواند. فقط به کلمات فکر می کنم @ به عنوان یک درخت کریسمس @ به عنوان یک درخت کریسمس @ موج امواج از احساسات بیش از من. آنچه که من در بالا ذکر کردم من برای هیزل، آگوستوس و اسحاق (و هر کس دیگری) مراقبت کردم. من متنفر بودم که ببینم چه باید بکنم. گرچه من می دانستم که سرطان هزل سرطانی است، او معمولا چنین کاری را انجام نمی دهد، در حالی که او درباره مرگ ناگزیر او صحبت کرد. خنده دار است زیرا جان گرین و او حس شگفت انگیزی از طنز دارد. چند بار من خودم را با صدای بلند خندیدم در حالی که بحث در مورد اینکه آیا من هم باید همزمان گریه کنم. او به طور کامل با طبیعت تاریک داستان او طنز را بافته است. این کتاب مورد علاقه من جان سبز از جستجو برای آلاسکا، شاید حتی کتاب مورد علاقه من جان سبز تمام وقت است. این کتاب هرچند پوست را سرازیر می کند و قلبش را مستقیم می کند. نقل قول های مورد علاقه: \"بعضی وقت ها، شما یک کتاب می خوانید و شما را با این اشتیاق انجیلی عجیب و غریب پر می کند، و شما تبدیل به متقاعد کننده می شوید که جهان متلاشی شده هرگز با هم نخواهد ماند و تا زمانی که تمام انسانهای زنده کتاب را بخوانند. «چه زمانی شلخته است. او همه را میپوشاند. \"زمانی که همه ما مرده است، می آیند.\" همه ما. زماني اتفاق خواهد افتاد كه هيچ انساني باقي نماند كه هر كسي موجود باشد يا گونه ما هرگز انجام نداده است. هیچ کس نخواهد ماند تا آرئاستل یا کلئوپاترا را به یاد داشته باشید، به جز شما. همه چیزهایی که ما انجام دادیم، ساخته و نوشتیم و تفکر و کشف کردیم فراموش خواهد شد و همه اینها برای هیچ چیز نبوده است. شاید آن زمان به زودی فرا رسد و شاید میلیون ها سال دور باشد، اما حتی اگر ما از فروپاشی خورشید ما زنده بمانیم، ما برای همیشه زنده ماندن نخواهیم داشت. وقتي قبل از ارگانيسم آگاهي را تجربه کرد، وقتي وجود داشت، وقتي بود. و اگر اجتناب ناپذیری فراموشی انسان شما را نگران کند، شما را تشویق می کنم که آن را نادیده بگیرید. خدا می داند این چه چیز دیگری است. »به خاطر اینکه زیبا هستید. لذت بردن از تماشای مردم زیبا، و من تصمیم گرفتم که خودم را صرف لذت های ساده تر از وجود خود کنم. بسیاری از زندگی من به تلاش برای گریه کردن در مقابل افرادی که مرا دوست داشتند اختصاص داده بود، بنابراین می دانستم که آگوستوس انجام شد دندان هایتان را خم می کنید تو نگاه کن شما به خودتان می گویید که اگر آنها گریه کنند، به آنها آسیب می رساند، و شما در زندگی آنها چیزی جز غم و اندوه نخواهید داشت، و نباید غمگین باشید، بنابراین شما گریه نخواهید کرد و همه اینها را به خودتان بگویید در حالی که به سقف نگاه می کنید، و سپس شما فرو می ریزد، گرچه گلو شما نمی خواهد نزدیک شود، و شما به فردی که دوستش دارید و لبخند می زنید نگاه کنید. »---------------- --------------------

مشاهده لینک اصلی
خوب جان سبز، شما برنده شوید من از دست دادم. یک تعهد محرمانه ساخته بودم تا اجازه ندهم خودم را به راحتی با احساسات مولوکی یک فاجعه عاشقانه دوباره بچرخانم. منظورم این است که شما از افراد مبتلا به سرطان مبتلا به سرماخوردگی استفاده می کنید و به دنبال شخصیت های خود می گردید و از من می خواهید که اشک های دلسوزانه را از بین ببرید، آقای سبز. عادلانه نیست. کاملا منصفانه نیست. مثل تراژدی های من با لمس ظرافت و دوز سخاوتمندانه نمادین و استعاره ها، از شما بسیار سپاسگزارم. اما حالا متوجه شدم که چگونه اشتباه کردم. این کتاب در مورد یک جفت دوستداران نوجوان ستاره دار و نبرد بسیار سلطه گرانه با سرطان و یا حتی مرگ نیست. این چیزی است که در مورد زندگی و برقراری صلح با ناعادلانه بودن آن است. یک تلاش برای احیای شأن و منزلت در وجود که مملو از نومیدی های فراوان است. (من از یک حس دایکاو وو رنج می گیرم چون متوجه شدم که در نظرسنجی از یک ماده شخصی بسیار پیچیده ای را در سال های اخیر به دست آورده ام) به احتمال زیاد من باید این 3 ستاره را بدهم، اما قطعه های کوچکی از جان گرینز عقل و فلسفۀ منحرف من را مجبور می کند امتیاز را به 1 ستاره دیگر اضافه کنم - من فکر می کردم پدرم به من گفت که جهان می خواهد متوجه شود. اما آنچه که ما می خواهیم این است که جهان را در نظر بگیریم تا جهان را گول بزنیم که برای ما اتفاق می افتد - نه ایده جمعی از زندگی معقول بلکه هر یک از ما به عنوان افراد..... این اتفاق برای من افتاد جاه طلبی وارده از انسان ها هرگز با رؤیاهای واقعی به دست نمی آید، زیرا همیشه فکر می کنید که همه چیز بهتر و بهتر می شود. @\nاین کتاب بیش از نیمی از Goodreads خوانده شده است. از این رو بررسی من (که خیلی از بررسی ها واقعا نیست) به کسانی که فقط ادبیات جدی و یا کتاب های هوشمندانه تحریک شده را می خوانند و به داستان های YA ختم می شود (به دلایل مشروع بدون شک) هدایت می شود. نوشته John Greens به نظر می رسد در بعضی اوقات کمی پرمعنا و آزار دهنده است. و خواندن، آرامش، بیان کردن افرادی که در هر راهی به مانند شخصیت های خود نزدیک هستند، بعید به نظر می رسد در هر گوشه ای از سیاره ی نفرت انگیز ما یافت می شود. اما حتی او نیز نویسنده خوب است. فقط به این خاطر که یک کتاب خواند و میلیونها نفر را دوست دارد، به این معنا نیست که باید یکی دیگر از گرگ و میش یا پنجاه سایه خاکستری باشد. و من فقط به خوانندگان تقاضا می کنم که سبز را به نفع شک و تردید قرار دهند.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بخت پریشان


 کتاب سمفونی سیب زمینی
 کتاب مجموعه مواد و کاربردهای آنها
 کتاب دریای زمین
 کتاب دو دوست دو قهرمان
 کتاب فوتبال از خانه شروع می شود
 کتاب گرتا و شکارچیان ارواح